فرهنگ و جامعهفیلم و سینما

حقایق سریال چرنوبیل

در روزهایی که بیشتر ما به‌دلیل پایان نسبتا ضعیف سریال Game of Thrones، بسیار ناراحت و حتی عصبانی بودیم، شبکه‌ی HBO با پخش سریال Chernobyl، علاوه‌بر از بین‌ بردن مقدار زیادی از ناامیدی ما، توانست مانند یک طناب از آن کمک بگیرد. فیلم‌برداری سریال Chernobyl، در تابستان سال ۲۰۱۸ آغاز شد و در تاریخ ۱۶ اردیبهشت سال گذشته، توسط شبکه‌ی HBO، پخش شد. فیلم‌برداری بخش عمده‌ی این سریال در نیروگاه هسته‌ای ایگنالیا در کشور لتوانی که به‌ خواهر نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل معروف است، انجام شده است.

نیروگاه هسته‌ای ایگنالیا در شهر ویلنیوس واقع شده است که بدلیل شباهت زیاد به شهر پریپیات، این شهر را در این سریال به تصویر می‌کشد. شبکه‌ی HBO برای به‌ تصویر درآوردن بسیاری از اتفاقات این سریال مجبور شد که برای قابل پخش شدن آن‌ها مقداری از جراحت‌ها و جزییات اتفاق واقعی را با درصد کم‌تری به تصویر بکشد. منبع اصلی این سریال، کتاب صداهایی از چرنوبیل (Voices From Chernobyl)، به نویسندگی اسوتلانا الکسیویچ، برنده‌ی جایزه‌ نوبل است. در جریان ساخت این سریال و پخش آن، برخی از اتفاقات و جزییات آن نسبت به اتفاق واقعی در سال ۱۹۸۶، به‌درستی بیان نشده‌اند و حتی در بعضی از قسمت‌های سریال بطور کامل اشتباه بوده‌اند. در ادامه‌ی مطلب به بیان این جزییات اشتباه و درکنار آن‌ها به حقایق جالب این سریال خواهیم پرداخت که شاید از آن‌ها بی‌اطلاع باشید.

۱- پروفسور والری لگاسف

اجازه دهید این مطلب را با نقش اصلی سریال، پروفسور والری لگاسف (جرد هریس)، شروع کنیم. والری لگاسف هیچ‌گاه یک متخصص راکتور هسته‌ای نبوده و کارشناس رادیواکتیو شیمیایی بوده است. به همین دلیل او برای پایان دادن به این فاجعه به توصیه‌ها و کمک‌های تعداد زیادی از دانشمندان نیاز داشته؛ این موضوع بصورت کاملا شفاف در کتاب‌ها و مقالات مرتبط با این فاجعه بیان شده ولی در سریال اینگونه نبوده است.

پروفسور والری لگاسف

در سریال شخصیت اولنا هومیوک (امیلی واتسون)، به نمایندگی از تمام دانشمندانی که در مسیر حل این مشکل کمک فراوانی کرده‌اند حضور دارد و بی‌شک یکی از شخصیت‌های محبوب این اثر به‌شمار می‌رود ولی کشمکش میان والری لگاسف و دیگر دانشمندان، یکی از مهم‌ترین و پرتنش‌ترین اتفاقاتی است که در سریال هیچ اشاره‌ای به آن نشده. شاید اگر دو یا سه دانشمند دیگر درکنار والری لگاسف در سریال حضور داشت، علاوه‌ بر ادای احترام به آن‌‌ها، شاهد جذابیت بیشتری در سریال بودیم.

۲- سقوط هلیکوپترها

صحنه‌ی دراماتیک سقوط هلی‌کوپتر به داخل نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل، هیچ‌وقت اتفاق نیفتاد. درواقع زمانی که پروفسور لگاسف و بوریس شربینا، از روی پشت‌بام در حال هدایت و راهنمایی خلبان‌های هلی‌کوپترهای حامل شن بودند، بخوبی از عهده‌ی آن برآمدند و هیچ هلی‌کوپتری به داخل نیروگاه سقوط نکرد؛ هرچند بعد از این اتفاق و اتمام ریختن شن و بورون روی آتش تمام خلبان‌ها ‌بدلیل نزدیکی زیاد به محل حادثه دچار بیماری‌‌های شدید رادیواکتیو شدند. این سکانس تنها بدلیل نشان دادن میزان خطر تشعشعات رادیواکتیو و اثر مخرب آن ضبط شده که به‌خوبی موفق به ‌انجام اینکار شد و یکی از سکانس‌های تأثیرگذار سریال به ‌شمار می‌ آید.

پس از آن بوریس شربینا در یک سکانس، خبر خوبی از موفقیت خلبان‌ها و رهاسازی موفق ۲۰ محموله‌ی شن و بورون روی آتش را به پروفسور لگاسف می‌دهد؛ در زمان فاجعه، بدلیل خطر زیاد و ریسک‌ بالای این‌ عمل، خلبان‌ها مجبور به رهاسازی محموله‌های خود از فاصله‌ی زیاد بودند و این عامل باعث شد تا مقدار زیادی از شن و بورون رهاشده ‌هدر برود و اصلا روی آتش قرار نگیرد. طبق گزارش‌ها شن و بورون عامل اصلی خاموش شدن آتش اولیه‌ی نیروگاه نبوده‌اند و آتش به مرور زمان فروکش کرده است.

۳- پل مرگ

پل مرگ؛ بعد از وقوع فاجعه‌ی هسته‌ایی چرنوبیل، اهالی پریپیات روی یک پل به تماشای آتش می‌پردازند، پلی که سال‌ها بعد به «پل مرگ» مشهور شد. پس از اتمام سریال، در توضیحات انتهایی شاهد این هستیم که تمامی افرادی که در لحظه‌ی حادثه روی پل حضور داشته‌اند، به‌دلیل تشعشعات رادیواکتیو مرده‌اند. این اطلاعات به‌هیچ‌عنوان از سوی هیچ بیمارستان یا سازمانی تایید نشده‌ است؛ نه‌تنها در محل حادثه، بلکه در بررسی‌های انجام شده توسط متخصصان سایر کشور‌ها نیز هیچ‌گونه مستندی مبنی‌بر مرگ تمام افراد دردسترس نیست. تشعشعات رادیواکتیو در زمان تماشای آن‌ها به میزان زیاد و خطرناکی نبوده ‌است، این افراد به بیماری‌های گوناگونی بر اثر تشعشعات دچار شدند و عده‌ایی از آن‌ها هم به‌ همین دلیل جان باختن ولی همه‌ی افراد حاضر روی پل بدلیل تشعشعات جان خود را از دست ندادند و چند نفر از آن‌‌ها به‌صورت طبیعی به انتهای عمر خود رسیدند.

چند ساعت پس از وقوع فاجعه، تمامی اهالی پریپیات بطور متوسط حدود ۳۰ میلی‌ثانیه از تشعشعات هسته‌ای را جذب کردند؛ حدودا مقداری برابر با میزان تشعشعات تنها سه سی‌تی اسکن از تمام بدن (در آن لحظه به‌صورت جدی خطرناک نیست و علائمی ندارد). در یک سکانس در اوایل فیلم که بیمارستان را به‌ تصویر می‌کشد، ما شاهد این هستیم که اهالی پریپیات و حتی فرزندان آن‌ها به‌شدت از تشعشعات رادیواکتیو زجر می‌برند. کارشناسانی که این فاجعه را بررسی کردند، این موضوع را به ‌تایید رسانده‌اند که در آن زمان هیچکدام از اهالی پریپیات مشکلی نداشته است و در آن لحظه ۱۳۴ نفر از آتش‌نشانان و کارکنان نیروگاه به بیمارستان منتقل شدند و در میان آن‌ها حتی یک نفر از اهالی پریپیات حضور نداشته است. اهالی پریپیات پس از گذشته دو روز علائم بیماری را در خود مشاهده کرده و به بیمارستان منتقل می‌شوند.

۴- زخم‌ها و جراحت‌ها

در یکی از احساسی‌ترین صحنه‌‌های سریال، همسر یک آتش‌نشان را مشاهده می‌کنیم که در اتاقی که شوهر او بستری شده است، حضور دارد. این اتفاق دقیقا به‌ همین شکل افتاده و یکی از ده‌ها صحنه‌ای قلمداد می‌شود که بصورت کامل از کتاب «صداهایی از چرنوبیل» اقتباس شده است. زخم‌های آتش‌نشانان در این سکانس‌ها چیزی نیست که در واقعیت اتفاق افتاده. سازندگان سریال تصمیم گرفتند که زخم‌ها و علائم بیماری آتش‌نشان‌ها و کارکنان نیروگاه‌ را به‌میزان کم‌تری نسبت به واقعیت نشان دهند؛ تصمیم بسیار درست کارگردان این اثر، جوهان رنک، باعث شد تا افراد نوجوان و جوان بیشتری اجازه‌ی تماشای این قسمت‌ها را داشته باشند.

۵- چیزی به‌نام بمب هسته‌ای وجود ندارد

یک بمب هسته‌ای با قدرت دو تا چهار مگاتن در صورت انفجار در آن مکان، توانایی تخریب کامل کیف (Kiev) و بخش اعظمی از اروپا را دارد.
در طول سریال بارها شاهد این بودیم که پروفسور لگاسف از اصطلاح «بمب هسته‌ای» برای توصیف نیروگاه هسته‌ای استفاده می‌کند؛ بمبی با قدرت دو تا چهار مگاتن. در دادگاه انتهای سریال بار دیگر پروفسور لگاسف برای توصیف لحظه‌ی انفجار، آن را اینگونه توصیف کرد: راکتور شماره چهار، اکنون یک بمب هسته‌ای است. این جملات و توصیف‌ها تنها برای اضافه‌کردن به درام و مهیج‌ کردن داستان استفاده شده‌اند. یک بمب هسته‌ای با قدرت دو تا چهار مگاتن در صورت انفجار در آن مکان براحتی تمام شهر کیف و قسمت زیادی از اروپا را با خاک یکسان می‌کند؛ انفجار هسته‌ی راکتور نیروگاه چرنوبیل، نه ‌تنها کیف بلکه پریپیات را هم از بین نبرد و به‌ این دلیل نمی‌توان از آن به‌عنوان یک بمب هسته‌ایی یاد کرد. این اتفاق شاید خصوصیات یک انفجار هسته‌ایی در ابعاد کوچک را داشته باشد ولی اصلا نمی‌تواند یک بمب هسته‌ای منفجرشده باشد.

۶- غواص‌ها و معدنچی‌ها

سه غواص شجاعی که با از خودگذشتگی تمام به زیر سازه‌ی اصلی مهار راکتور رفتند تا با روشن ‌کردن پمپ‌ها، آب موجود در آن مکان را خالی کنند و از یک انفجار بزرگ جلوگیری کنند، این کار را انجام دادند ولی با بررسی کارشناسان این‌ موضوع روشن شد که در آن زمان بیشتر آب موجود در تانکر‌ها خالی شده بود و غواص‌ها تا کمر در آب نبودند؛ تنها چند سانتی‌متر از کفش آن‌ها در آب بود. آن سکانس‌ها برای مهیج‌تر کردن سریال به آن شکل فیلم‌برداری شده‌اند. همچنین محققان رشته‌ی فیزیک هسته‌ای به این نتیجه رسیدند که وجود آب در تانکرها نه‌ تنها باعث انفجار مهیب نمی‌شد بلکه یک عامل بسیار مفید برای خنک کردن مواد مذاب به‌شمار می‌رفت.

۷- نتایج اشتباه

اطلاعات پس از پایان سریال حاکی از آن است که مطالعات زیادی در راستای عواقب این فاجعه نشده است درحالی‌ که هزاران محقق و دانشمند به بررسی این‌موضوع و تاثیرات آن بر افراد پرداخته‌اند. سریال در انتهای خود ادعا می‌کند که گسترش سرطان و افزایش مبتلایان به آن، مهم‌ترین نتیجه‌ی منفی این فاجعه بوده است. این فاجعه درصد احتمال ابتلا به سرطان را در شوروی افزایش داد ولی در مقایسه با افزایش دیگر بیماری‌ها و عواقب آن، بسیار ناچیز بود. بعد از این فاجعه مردم جماهیر شوروی به بیماری‌‌های قلبی عروقی و بیماری‌های تنفسی مبتلا شدند و جمعیت بسیاری از قربانیان این فاجعه، بدلیل ضربات روحی وارده به آن‌ها به کشیدن سیگار و استفاده از نوشیدنی‌های الکلی، به میزان بسیار زیادی روی آوردند؛ میزان مرگ مردم شوروی به‌خاطر این دلایل بسیار بیشتر از مرگ به‌خاطر سرطان بوده است.

آدام هیگینبوتام، نویسنده‌ی کتاب «نیمه‌شب در چرنوبیل»، یکی دیگر از منابع ساخت این سریال، در مصاحبه‌ای درباره‌ی این سریال گفت:

من از این اثر درام بسیار لذت بردم، بسیار زیاد. طراحی صحنه‌ها، طراحی لباس‌ها و نورپردازی بی‌نظیر بود و استفاده از فرهنگ جماهیر شوروی در آن سال‌ها به بهترین شکل ممکن انجام شده بود. همان‌طور که شما کتاب نیمه ‌شب در چرنوبیل را خوانده‌اید، این کتاب مشاهدات عینی من در طول سال‌‌ها حضور در آن منطقه و مصاحبه با قربانیان این حادثه بوده است. سریال چرنوبیل یک اثر بسیار خوش ساخت و بسیار قوی است ولی در بسیاری از صحنه‌‌های آن برای دراماتیک‌تر کردن و افزودن به هیجان سریال، بیش از حد اغراق شده است و حتی برخی از صحنه‌‌های آن زاییده‌ی ذهن نویسندگان آن است. به ‌هر حال این یک سریال تلویزیونی است، هیچ‌کس انتظار ندارد با به‌تصویر کشیدن دقیق داستان شاهد یک اثر خسته‌کننده باشیم.

۸- زبان و فرهنگ حاکم بر سریال

ساخت سریال به زبان انگلیسی شاید مهم‌ترین تصمیم سازندگان آن بوده است؛ این موضوع باعث شد تا این سریال مخاطبان بسیار بیشتری پیدا کند و اگر با زبان روسی ساخته شده بود، شاید به این اندازه مورد توجه قرار نمی‌گرفت.

در این سریال شاهد به تصویر کشیده شدن فرهنگ حاکم بر جماهیر شوروی، به بهترین شکل ممکن هستیم. اگر برای شما هم سؤال پیش آمده باشد که نحوه‌ی برقراری دادگاه و پیگیری حوادث در آن بسیار متفاوت است؛ درست فکر کرده‌اید. این روند دقیقا روندی است که در دادگاه‌های موجود در جماهیر شوروی مورد استفاده قرار می‌گرفت و به مرور زمان این روند دست‌‌خوش تغییرات زیادی شده است. برای مثال زمانی‌ که بوریس شربینا تقاضا می‌کند که به پروفسور لگاسف اجازه‌ی تمام کردن صحبت‌های خود را بدهند، به ‌جای تایید یا رد این تقاضا توسط قاضی، دادستان دادگاه با تکان دادن سر خود رو به قاضی اجازه‌ی این کار را می‌دهد؛ این اتفاق دقیقا روندی بود که در دادگاه‌های جماهیر شوروی، شاهد آن بودیم.

۹- سخن پایانی

آخرین و شاید قوی‌ترین نکته‌ای که به آن اشاره خواهیم کرد، سکانس پایانی سریال است. پروفسور والری لگاسف در جملات پایانی سریال با جملاتی بسیار زیبا می‌گوید: «این هدیه‌ی زیبای چرنوبیل است؛ درحالی که زمانی از بهای حقیقت می‌ترسیدم، اکنون فقط می‌پرسم، بهای دروغ چیست؟» قبل از بیان آخرین جمله، صفحه سیاه می‌شود. شاید برخی عقیده داشته‌ باشند که دلیل این کار تنها تخیل کارگردان بوده و معنایی نداشته باشد، ولی می‌تواند اشاره‌ای داشته باشد به این موضوع که دروغ‌ها هر چیزی که باشند، حقیقت نخواهند بود و بهای آن‌‌ها بسیار تاریک خواهد بود.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا